محمدجوادمحمدجواد، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

محمدجواد گلم

يه شعر خوشكل از عمو جونم

سلام عزيز دلم محمد جوادم گله ي ما از عمو جون كار خودش رو كرد و برات يه شعر خوشكل فرستاد. ما هم براي اينكه ثابت كنيم خيييييييييييييييييييييلي خوشحال شديم شعر عمو يي رو تو وبلاگ مي نويسيم . دستون درد نكنه عمو جون.    شعر كودك تقديم به محمد جواد عزيز   از پشت كوه دوباره خورشيد خانوم در اومد با كفشاي طلا و پيرهني از زر اومد   آهسته تو آسمون چرخي زد و هي خنديد ستاره ها رو آروم از توي آسمون چيد   با دستاي قشنگش ابرا رو جابه جا كرد از اون بالا با شادي به آدما نيگا كرد   دامنشو تكون داد رو خونه ها نور پاشيد آدما...
30 تير 1390

دوست دارم

سلام پسر گلم عزيز دلم قند عسلم تاج سرم   مامان جونم ، پسرم ، خيلي وقته مطلبي با عنوان حرفهاي دل ماماني برات ننوشتم . فكر نكن حرفي ندارم نه عزيز دلم ، دلم پر حرفٍ اما نمي دونم چه جوري بگم. احساسم نسبت به گل قشنگم ، فرشته ي كوچولويم قابل وصف نيست...  هيچ وقت از نگاه كردن بهت  سير نمي شم... وقتي نگات مي كنم آروم مي شم... شاد مي شم.   ديشب به بابايي مي گفتم يه حسي به محمد جواد دارم يه حس ٍ خيلي خوب كه نمي دونم چيه! خيلي دوسش دارم. يه احساسيه كه تا حالا تجربش نكردم. بابايي گفت اين حس ٍ مادري ٍ ، هر مادري اين احساس رو نسبت به بچش داره .   بعد از عشق خدا به بندش پاكترين...
28 تير 1390

يه گله از شوهر عمه جونم

سلام عمو جون خوبيد ؟ عمه زهرا خوبه ؟ ني ني تون خوبه ؟ خيلي دلم مي خواد هرچه زودتر به دنيا بيات كه بيام ببينمش.   عمو جون يه گله ازتون داشتم. شما كه  لطف مي كنيد و مرتب به وبلاگ من سر مي زنيد چرا تا حالا برامون نظر نذاشتيد. زن عمو و بچه ها كه اومده بودن خونتون گفتن تمام مطالب وبلاگ رو بشون نشون دادي و عكسام رو هم ديدن و مرتب تمام مطالب رو مي خونيد. عمو جون خيلي ممنون كه هميشه به وبلاگم سرمي زنيد اما اگه نظر برامون بذاريد خييييييييييييييييييييييلي خوشحال مي شيم .   خداحافظ عمو جون حديث رو براي من و مامان و بابام محكم ببوسيد. ...
28 تير 1390

ماموريت بابايي

سلام پسرگلم عزيز دلم ما تو اين چند روز يعني از چهار شنبه بعد از ظهر تا جمعه شب خونه مامانم بوديم. بابا رضا براي يه ماموريت كاري رفته بود تهران. ما هم رفتيم خونه مامانم. چهارشنبه شب با خاله سميه و عمو محمد و خاله ياسمن رفتيم سينما. فيلم ورود آقايان ممنوع رو ديديم خيلي شلوغ بود. تو هم طبق معمول خوابت برد. هر وقت شبا مي ريم بيرون محمد جواد عزيزم خوابش مي بره. قربونش برم چقدر خوشكل مي خوابه . كلا" اكثر مواقع وقتي سوار ماشين مي شيم پسر گلم مي خوابه. همون روز خاله مريم دوست دوره دانشگاهم اومد خونمون . واسه ي پسر گلم يه دست لباس قرمز خوشكل آورد. دست درد نكنه خاله جون. يه دست نيم ليواني هم براي من آورد. روز جمعه بابايي ساعت 7:30 پرواز داشت سا...
26 تير 1390

پسرم داد مي زنه!

سلام مامان جون پسر گلم چند روزه همش با حالت گريه و ناراحتي داد مي زنه! نمي دونم چرا؟ بيشتر هم شبا داد مي زنه انگار يه جائيش درد مي كنه. دستاش هم همش توی دهنش می ذاره .یعني لثه هاش درد مي كنن ؟ نمي دونم حدسم درسته يا نه ؟ اگه كسي بتونه كمكم كنه ممنون مي شم.       ...
18 تير 1390

عكس هاي سه ماهگي پسر گلم

سلام عزیز دلم پسر گلم محمدجوادم عزیز دلم منو ببخش چند روزه وقت نکردم پست جدیدی برات بنویسم یا بیرون بودیم یا کارای عقب افتاده تو خونه داشتم. عزیز دلم چند روزه هر چي که نزدیکت باشه محکم می گیری توی دستت و ولش نمی کنی هر کاری می کنیم که آروم از تو دستای خوشکلت درش بیاریم دستاتو باز نمی کنی قربونت بشم عزیز دلم مامان جون . چپ می شی اما هنوز رو شکمت نمی ری رو پهلو می ری و دوباره بر می گردی . تو این چند روز کلی ازت عکس گرفتم تا با عنوان عکس های سه ماهگیت تو وبلاگت بذارم. اينم عكساي نانازي پسرم.   من عااااااااااشق اين عكستم جيگرم   اينجا بند دوربين رو گرفتي عزيز دلم   قربون اخم خوشكلت بشم پسرم اصر...
16 تير 1390

تولد عمو محمد

سلام پسر گلم امشب رفتيم خونه مامان جون . براي عمو محمد (شوهر خاله سميه) يه كيك گرفته بودن آخه ديروز تولدش بود .ما يه دست لباس گرم براش برديم (تو اين گرما!) ساعت 10 رفتيم وقت خوابت بود و تو سرحال نبودي و مي خواستي بخوابي پسرم . تولدت مبارك عمو محمد انشالا تولد 120 سالگيت.    ...
5 تير 1390

جاي خالي زن عمو و پسراي عمو علي

سلام عزيز دلم پسرم خونه عمو علي آپارتمان كناريمونٍ . زن عمو و حسين و مهدي هميشه ميان پيشت و باهات بازي مي كنن و خيلي دوست دارن . از روز چهار شنبه تا ديروز رفته بودن خونه ي عمه جونت مهموني. خيلي جاشون خالي بود . اونا هم خيلي دلشون واست تنگ شده بود. ديشب كه برگشتن دوست داشتن بيان ديدنت ولي زن عمو بشون گفته كه خوابي و مزاحم خوابت نشن و امروز صبح تا بيدار شدن اومدن ديدنت و كلي باهات بازي كردن و خنديدن تو هم مي خنديدي     بعضي وقتا زن عمو تو رو مي بره خونشون تا من كارامو بكنم. محمد جوادم زن عمو از وقتي به دنيا اومدي و كوچولو بودي خيلي كمكم كرد خيلي ازش ممنونم البته وقتي باردار بودم هم خيلي كمك حالم بود  خيلي ازش ممنونم...
4 تير 1390

مهمان

سلام پسرگلم محمدجواد عزيزم امروز مامان جون و باباجون و دايي عيسي و خاله ياسمن و زينب دختر دايي علي اينجا بودن براي ناهار اومدن من و بابايي باقله پلو با ماهي درست كرديم . خوش گذشت . مامان جون هم كمكم كرد. عروسكاتو درآوردم تا زينب بازي كنه اون از عروسك گربت خوشش اومد و با خودش برد . مامان جون گفت بعدا ميارتش. ...
3 تير 1390